آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

مامانی و پسرش

مادرانه...

هر وقت از دست کارهای کودکت  عصبانی و خسته شدی این متنو با خودت مرور کن این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند این دستان نرم و کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود همینگونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دود و با صدای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو میکند تا ابد نیستند این صورتهای قابل اعتماد که به طرف تو توجه میکنند یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه میشوند و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند دایمی نیستند قلب خودت را بر ایشان ارزانی بدار روزهایشان را از شادی پر کن در خوشی و شادمانی معصومانه شان ...
26 دی 1393

قصه..

قصه گویی مهارت میخواد مخصوصا اگه طرفت یه پسرکوچولوی سه ساله باشه که حواسش به همه چی هست ... شنیدن قصه هم خیلی جذابیت داره مخصوصا اگه قصه گو شهرزاد باشه ولی دیروز قصه گوی ما شهرزاد نبود یه پسر سه ساله بود که خیلی قصه اش برام شنیدنی بود... همیشه وقت خواب شما مراسم قصه گویی داریم و همیشه هم خودت مشخص میکنی چه قصه ای رو برات تعریف کنیم یه شب قصه اردکه و یه شب دیگه قصه سنجاب و خرگوش و بعضی شبهاهم قصه های اریا... که همشونو حفظی چندروزیه که دیگه از قصه های تکراری حوصله ات سر رفته و میگی مامان یه قصه جدید بگو گفتم قصه جدید یادم نیست و شما گفتی میخوای خودم بهت یاد بدم منم استقبال کردم و مشغول شدی قصه ها رو همونطوری که...
26 آذر 1393