نوروز 92
سال تحویل خونه مامانجون بودیم تا چشمت افتاد به سفره هفت سین رفتی سراغش و شروع کردی به مزه کردن !!
سنجد٫سیب ٫سمنو اگه جلوت رو نگرفته بودم سیر و سرکه رو هم می چشیدی ...
شیکمو....
شب هم امید کوچولو و ارشیا اومدن و تا دیروقت بازی میکردی
این هم از عکسهات با سفره هفت سین
بهت میگم آریا بخند...
میگی "هه هه هه" اینجوری
میگم لبخند بزن
روز بعد هم خونه مامان زری بودیم
چند وقت بود که میخواستم به مناسبت اینکه بزرگ شدی و دیگه می می نمیخوری واست جشن بگیرم ولی نشد تا اینکه تصمیم گرفتیم روز عید جشنت رو بگیریم
کیک خریدیم و جشن اتمام شیرت رو خونه مامان زری و با حضور مامانجون وباباجون عموها و عمه ها و خاله و دایی گرفتیم...
چقدر ذوق داشتی وقتی که کیک رو دیدی
فکر میکردی که تولده دست میزدی و خوشحال بودی
بعد هم ناخنک زدی به کیک ببین
یه روز عصر هم که هوا خیلی خوب بود رفتیم پارک
سرسره خیلی دوست داری و میگی"توتوره"