آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

مامانی و پسرش

لالایی...

1392/3/3 7:16
نویسنده : مامانی
367 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم بزرگ شدی لالایی هام یادت نره

 چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی

 این دوتا دستای منه تو اون روزای بی کسی

 وقتی بابای قصه هات خم شده پیش روی تو

 اگه چروک صورتم میبره آبروی تو

 لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره

 بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 از اون روزا که مشت من با دست تو وا نمی شد

 تو خواب و بیداری تو هیچکسی بابا نمی شد

 اون که تو اوج خستگیش خنده رو لباش بودی

 شب که به خونه میرسید سوار شونه هاش بودی

 لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره

 بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 لالالالا گلکم لالایی کن دلبرکم

 خواب پریشون نبینی ای غنچه با نمکم

 لالالالا گلکم لالایی کن پسرکم

 چشماتو گریون نبینم گریه نکن دردونکم

 لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره

 بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره

 

بابایی روزت مبارک

دوستت داریم...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آناهیتا
4 خرداد 92 23:18
سلام عزیزم خیلی زیبا نوشتی