بعد از دوهفته...
بعد از دوهفته برگشتیم توی این مدت اتفاقات خوب وبد داشتیم که واست می نویسم برمیگردیم به دو هفته قبل....
یه روز صبح بعد از اینکه شما خواب رفتین خوشحال اومدم سراغ کامپیوتر تا یه کمی وبگردی کنیم و به دوستامون سر بزنیم ...
ولی هر چی منتظر شدم ویندوز بالا نیومد !!!restart هم فایده ای نداشت زنگ زدم اورژانس ( دایی حسین) کلی سوال پرسید و گفت ویندوز خرابه...
دست به کار شدم ویندوز نصب کنم... ولی بازم نشد...
هیچی دیگه صبر کردیم تا عصر که دایی اومد دایی هم یه خورده باهاش کلنجار رفت و دید نمیشه بردیمش دکتر...
بعد از کلی آزمایش گفتن که ............................................................... هارد سوخته............................................. ...............................
منم شوکه ای وای بر من این همه اطلاعات داشتم ................... عکسام..........عکسای اریا....................
خلاصه مامانی ناراحت بابایی هم این در اون در که ریکاوری کنیم یکی گفت نمیشه یکی گفت هزینه ش بالاست و...
ما هم گفتیم فعلا بیخیال هارد رو واست نگه میداریم تا خودت در موردش تصمیم بگیری دیگه اینکه یکشنبه هفته قبل تولدت بود
واسه تولدت کلی برنامه داشتم میخواستم یه تولد توپ واست بگیرم و چون دوست داشتم همه تزیینات تولدت رو خودم انجام بدم از چند ماه قبل دست به کار شدم و یه عالمه طراحی کردم ولی با سوختن هارد همه نقشه هام نقش بر آب شد. فرصتی هم نداشتم که دوباره انجام بدم با کمک خاله حمیده تونستم یه سری ریسه و وسایل تزیینی واسه تولدت درست کنم
پستهای بعدی برات عکسهای تولدت رو میذارم فعلا باید یه سر به دوستامون بزنیم توی این مدت که ما نبودیم لطف کردن بهمون سر زدن و جویای حالمون شدن و تولد شما رو هم تبریک گفتن از همشون ممنونم