آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

مامانی و پسرش

تجربه ای دیگر...

1392/8/29 14:42
نویسنده : مامانی
522 بازدید
اشتراک گذاری

زاغکی کالب پنیری دید

به دهن برگرفت و زود پرید

بر درختی نشست در راهی

 که از ان می گذشت روباهی

روبه پر فریب و حیلت ساز

رفت پای درخت و کرد اواز

گفت: به به چه سری چه دمی عجب پایی

پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ

نیست بالاتر از سیاهی رنگ

گر خوش اواز بودی و خوش خوان

 نبودی بهتر از تو در مرغان

زاغ می خواست قار قار کند

 تا که آوازش آشکار کند

طعمه افتاد چون دهان بگشود

 روبهک جست و طعمه را بربود

 

این شعرو بابایی بهت یاد داده و چقدر قشنگ میخونی شمرده شمرده و با احساس...

ولی چون درکی از معنی شعر نداشتی بابایی قصه شو واست تعریف کرد تو هم که عاشق قصه هی شعر میخونی و میگی بابا حالا نوبت شماست که قصه بگی

دیروز مامان و بابا تصمیم گرفتن تا این قصه رو برات نمایش بازی کنن

شما شدین بیننده منو بابا هم واست نمایش بازی کردیم تا بهتر درک کنی که چطوری پنیر از دهن کلاغه افتاد پایین

پس از اتمام نمایش طبق روال معمول شما با ناز: "دوباره ,دوباره " ما هم چون میدونستیم که این دوباره گفتن تمومی نداره شما رو هم وارد بازی کردیم و نقش کلاغه رو شما بازی کردین

با روسری مامانی واست بال درست کردیم

 


ماژیک  هم شد تیکه پنیر و ادامه ماجرا...

 


اینجا هم رفتی بالای درخت و مامانی داره واست شعر میخونه

 


چه سری /چه دمی و...

 

ای شیطون

ولی کلاغ قصه ما اینبار گول نخورد با دندوناش محکم پنیرش رو گرفته بود و با دهن بسته قار قار میکرد هرچی راوی قصه که بابایی باشه گفت دهنتو باز کن و قار قار کن کلاغمون نتونست شاید هم نمی خواست پنیرش و از دست بده

خلاصه با هزار زحمت تونستیم پنیرو از چنگت در آریم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ضحــــــــــــا
29 آبان 92 15:47
سلام بر مامان ريحانه و آرياي دوست داشتني آفرين آريا جون هر موقع بهتون سر ميزنم از پيشرفتهايي كه داري كلي كيف ميكنم ريحانه جون اسم نرم افزاري كه باهاش قابهارو درست ميكنم اينه Picture collage maker
رضوان مامان رادین
29 آبان 92 23:35
عالی بودددد
مامانی
پاسخ
خواهش می کنم گلم
مامان آناهیتا
2 آذر 92 21:14
سلام عزیزم . می بخشید مسافرت بودم نتونستم بهتون سر بزنم . تاخیرمو ببخش. الهی دورت بگردم خیلی کار خوبی کردی مامانی
مامانی
پاسخ
سلام گلم این حرفا چیه
مامان آناهیتا
2 آذر 92 21:17
سلام عزیزم . می بخشید مسافرت بودم نتونستم بهتون سر بزنم . تاخیرمو ببخش. الهی قربونت برم دلم برات تنگ شده بود افرین به مامانی و بابایی
مینا مامان آرتین کوچولو
5 آذر 92 16:11
سلام ماشاله ...... به این پسر باهوش خدا براتون نگهش داره من شما رو لینک کردم به پسر کوچولوی ما هم سر بزنید لطفا542
مامانی
پاسخ
مرسی گلم اومـــــــــــــــــدم
نیکو مامان محمد امیر
7 آذر 92 14:43
عزیززززززززززززززززززززززم مرسی جالب بود