آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

مامانی و پسرش

یه شعر قشنگ

1390/12/27 9:55
نویسنده : مامانی
749 بازدید
اشتراک گذاری

اینم یه شعر قشنگ واسه آریا جونم

وقتی که هنوز دنیا نیومده بودی و توی دل مامانی بودی یه روز که رفته بودم بیرون یه کتاب قصه قشنگ واست خریدم "نی نی لالا"

و خیلی وقتها اونو واست میخوندم. وقتی هم که دنیا اومدی این کتاب رو دوست داشتی می نشستی روی پام و منم برات میخوندم تو هم گوش میدادی و شکلهای کتاب رو نگاه میکردی حتی بعضی شبها که تو خواب بیدار میشدی و گریه میکردی تا این شعر رو برات میخوندم آروم میشدی و میخوابیدی

تا اینکه چند روز پیش که کتاب دستت بود پاره ش کردی منم تصمیم گرفتم که شعرش رو واست بنویسم تا همیشه یادمون بمونه...

اتل متل ستاره/رسیده شب دوباره

ببین که نور مهتاب از آسمون میباره

تو جنگل و تو دریا /تو کوه و دشت و صحرا

 نمی شنوی صدایی/باید بخوابی حالا

 ببین یه بچه میمون/ که ناقلاست و شیطون

خوابیده رو درختی / با دم شده آویزون

چه خرگوش زرنگی/ چه سنجاب قشنگی

خوابیده اند تو بیشه /روباهی و پلنگی

کنار برکه آب /خوابیده زیر مهتاب

یه قورباغه با قور قور/ داره می بینه تو خواب

سوار اسب باده/ چه بیخیال و شاده

یه شاهزاده اس تو رویا/ ولی دهن گشاده

تو برکه زیر سنگی / یه ماهی زرنگی

خوابیده خیلی آروم/با پولکهای رنگی

 ببین همه می خوابند /تو خشکی یا تو آبند

 چه بی صداو آروم/ میون رختخوابند

اتل متل ستاره/ با چشمک واشاره

میگه بخواب که فردا/ بیدار بشی دوباره

دوباره شب رسیده/خورشید خانوم خوابیده

ماه قشنگ و زیبا /رو پشت بوم پریده

ستاره های کوچک /کنار ماه نشستن

یه روزه توی راهند/حالا حسابی خسته ان

 خیال نکن با چشمک / دارن میدن علامت

چشماشونو میبدن /برای استراحت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی درسا
27 اسفند 90 15:27
چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو، روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»! عید شما مبارک دوست مهربون من