آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مامانی و پسرش

دهمین ماهگرد آریایی

1391/1/26 11:39
نویسنده : مامانی
666 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ده ماهت تمام شد و وارد ماه یازدهم شدی

 حالا دیگه برای ایستادن نیازی به تکیه گاه نداری و تنهایی می ایستی تا ازت غافل میشم کنار میز آرایشی و روی نوک پاهات ایستادی و سعی میکنی که یه چیزی رو از اون بالا برداری بعضی وقتها هم میای کنار گاز و میخوای که پیچهای گاز رو بچرخونی وقتی هم که مامان کنار ظرفشوییه میای و میخوای خودتو بکشی بالا وشیر آب رو ببینی

 چند روز قبل با کمک عسلی میز آرایش رفتی بالای تخت نشستی و خوشحال دست میزدی خیلی سعی می کنی که از مبلها هم بری بالا ولی هنوز واست زوده و نمیتونی

خلاصه همش باید مواظبت باشم که کار خطرناکی نکنی و یا زمین نخوری

هر چیزی هم که دم دستت باشه از کنترل تلویزیون گرفته تا سینی و بشقاب وحتی ریش تراش بابایی روی زمین هولش میدی و میخوای باهاش ماشین بازی کنی. بابایی واست چند تا ماشین خریده ولی همشون برات تکراری شدن و انگار که با وسایل خونه بهتر میشه بازی کرد...

دیگه اینکه یاد گرفتی و مامان و بابا میگی "دیدید دد" هم بلدی

طرف صبح که بابایی سرکاره وقتی حوصله ات سر میره میری کنار در و بیرون رو نگاه میکنی و میگی" دد" بعضی و قتها دلم واست میسوزه و میبرمت بیرون گنجشکها رو نگاه میکنی و دوباره برمیگردیم تو خونه .

قربونت برم به همین یه ذره هم راضی میشی ولی عصرها که بابایی میاد خونه دیگه طاقتت تموم میشه و برای همین سه تایی میریم بیرون و میگردیم.

دلم واسه بابایی هم خیلی میسوزه آخه اجازه خوابیدن نداره و هر وقت میخواد بخوابه میری سراغش و بیدارش میکنی.

یه کار جدید هم که یاد گرفتی اینه که سرت رو خم میکنی پایین و چپ چپ بهمون نگاه میکنی مامان جون و بابا جون که کلی با دیدن این حالتت میخندن و تو هم که شیطون برا اینکه دلشون رو ببری هی چپ چپ نگاشون میکنی آخر سر هم اونا طاقت نمیارن و بغلت میکنن .

رقص هم که بلدشدی و تا یه آهنگ برات میذاریم خودتو تکون میدی و با دستای کوچولوت شروع میکنی رقصیدن .

عاشق حموم رفتنی وقتی بابایی بهت میگه بریم حموم بدو میری سمت حموم و مهلت نمیدی که لباستو درآرم هی جیغ میزنی...

یه خورده هم حسودی میکنی هرنی نی که میاد خونمون و میره سراغ اسباب بازیهات تو هم بدو میری و میخوای اسباب بازیشو بگیری

امید کوچولو رو خیلی دوست داری هر وقت می بینیش کلی ذوق میزنی و میری سمتش ومیخوای نازش کنی و چون یه خورده محکم ناز میکنی همش باید دستتوبگیرم.

راستی چند روز قبل برای اولین بار رفتیم بیرون و بستنی خوردیم خیلی خوشمزه بود. البته شما قیف بستنی رو خوردین اینم عکست که داری قیف بستنی رو میخوری

 

خیلیییییییییییییی دوست داریممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانی درسا
26 فروردین 91 10:18
عزیزم خوشگل خاله ده ماهگیت مبارک انشاالله 100 سالگیت گل خاله
مامان ماهان نفسی
26 فروردین 91 19:54
الهی من فدای این پسر باهوش و نازم برم مامان براش حتما اسپند دود کن با این کاراش دل میبره خوش به حالت منم همش لحظه شماری می کنم ماهان منم این کارارو بکنه اگه دوست داشتی بهم خبر بده لینکت کنم اخه من همیشه اول اجازه میگیرم منتظرت هستم
مامان ماهان نفسی
26 فروردین 91 19:54
وای یادم رفت بگم 10 ماهگیت مبارک گل پسر