آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

مامانی و پسرش

آریای قصه گو

1391/8/10 10:01
نویسنده : مامانی
560 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش هر کاری کردم نخوابیدی دوست داشتی شیطنت کنی منم خیلی خسته بودم و میخواستم بخوابم تا میخوابیدم میومدی کنارم انگشتتو میذاشتی روی بینیت و میگفتی "هی هی (هيس)مامان لالا..." بعد خودتو می انداختی روی من یا انگشتتو میکردی توی چشمم.

بعد هم اومدی کنارم خوابیدی.منم شروع کردم برات قصه گفتن قصه بزبز قندی وقتی قصه گفتن من تمام شد تو شروع کردی و همینجوری واسه خودت یه چیزایی میگفتی که منم نتونستم ترجمه کنم.فقط یکی دوبار کلمه "بعبعی " تکرار شد.اونقدر با هیجان تعریف میکردی که نگو...

همینطوری پیش بری میشی آریای قصه گو...

 مشغول گفتن بودی که دیدم یکی دیگه از دندونات هم داره سرک میکشه (پایین سمت راست)

مبارکه قند عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)