پسربابابزرگ شده
چند وقته که همش یادت میدم دست بزنی ولی تو تمایلی به دست زدن نداری بیشتر دوست داری ما برات دست بزنیم دیشب که داشتی با اسباب بازیهات بازی میکردی نمیدونم چی شد که اسباب بازیتو گذاشتی کنارو شروع کردی دست زدن منم مات ومبهوت نگات میکردم یه خورده که دست زدی یه مکث کوتاه یه نگاه متفکرانه به دستات وتازه خودت فهمیدی که چی شده؟ بعد هم شروع کردی ذوق زدن و دست زدن منم هی تشویقت میکردم و میگفتم آریایی دست دست. تو هم یه نگاه به من یه نگاه به دستات جیغهای کوتاه و دست دست من که از خوشحالی دوربین رواوردم وازت فیلم گرفتم آخه خیلی دیدنی بودی . از بس حواسم به تو بود یادم رفت که دکمه ضبط دوربینو بزنم وقتی فهیمدم که دوربین خاموش...