آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

مامانی و پسرش

اعتماد به نفس کودکان(2)

١) از هر سال زندگی فرزندتان چیز مهمی را حفظ کنید و یادگاری نگه دارید. ٢) تا حد امکان از ایجاد موقعیت "این کار را انجام بده وگرنه..."اجتناب کنید. ٣) با کودکتان سوار چرخ وفلک شوید. ٤) شرمساری و سرزنش کردن را در خانوده خود به حداقل برسانید. ٥) به یاد داشته باشید که هیچ کودکی آنقدر کوچک نیست که نتواند کارهای خوب را درک کند. ٦) هرگز فراموش نکنید که شما اولین ومهم ترین معلم فرزندتان هستید. ٧) با فرزندتان به باغ وحش بروید و کاری کنید که حیوانات را دوست داشته باشد. ٨) اجازه دهید که کودکتان مخفی گاه سری خودش را داشته باشد. ٩) حداقل یکبار به فرزندتان اجازه دهید در میان کودکان اطرافتان اولین کودکی باشد که کاری انجام می ...
8 فروردين 1391

پسر بهار

بهار امسال یه بهار زیباست چون پسر بهار پیشمونه امسال کنار سفره هفت سین  مامان وبابا تنها نبودن یه کوچولوی ناز هم کنارشون بود من و بابایی خیلی خوشحالیم که تو رو داریم و دعا می کنیم که همیشه شاد وخوشحال باشی و تموم روزهای زندگیت بهاری باشه تو پسر بهاری عطر شکوفه داری اولین بهار زندگیت مبارک عزیزم  ************************************************************************************** دلت شاد و لبت خندان بماند/ برایت عمر جاویدان بماند/ خدا را می دهم سوگند بر عشق / هر آن خواهی برایت آن بماند/ به پایت ثروتی افزون بریزد/ که چشم دشمنت حیران بماند/ تنت سالم سرایت سبز باشد/ برایت ز...
2 فروردين 1391

نرم نرمک میرسد اینک بهار

فرا رسیدن نوروز باستانی یاد آور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار راست گفتار و نیک کردارخجسته باد.   سایه حق/ سلام عشق/ سعادت روح/ سلامت تن/ سرمستی بهار/ سکوت دعا/ سرور جاودانه/ این است هفت سین آریایی                           نوروزتان پیروز                       ...
29 اسفند 1390

یه شعر قشنگ

اینم یه شعر قشنگ واسه آریا جونم وقتی که هنوز دنیا نیومده بودی و توی دل مامانی بودی یه روز که رفته بودم بیرون یه کتاب قصه قشنگ واست خریدم "نی نی لالا" و خیلی وقتها اونو واست میخوندم. وقتی هم که دنیا اومدی این کتاب رو دوست داشتی می نشستی روی پام و منم برات میخوندم تو هم گوش میدادی و شکلهای کتاب رو نگاه میکردی حتی بعضی شبها که تو خواب بیدار میشدی و گریه میکردی تا این شعر رو برات میخوندم آروم میشدی و میخوابیدی تا اینکه چند روز پیش که کتاب دستت بود پاره ش کردی منم تصمیم گرفتم که شعرش رو واست بنویسم تا همیشه یادمون بمونه... اتل متل ستاره/رسیده شب دوباره ببین که نور مهتاب از آسمون میباره تو جنگل و تو دریا /تو کوه و دشت ...
27 اسفند 1390

نهمین ماهگرد آریایی

امروز  آریا کوچولو نه ماهش تمام شد و وارد ماه دهم شد.  دیگه چیزی نمونده تا یک سالگیت. توی این یک ماه هم پیشرفت های زیادی داشتی و خیلی چیزها یاد گرفتی میتونی خیلی راحت با کمک وسایل خونه راه بری .وقتی کنار مبل وایسادی خودت مینشینی و..  یه سری دیگه از کتابهای تقویت هوش رو هم خوندی(البته خیلی شیطونی میکردی و هر وقت که کتاب رو میگرفتم جلوت یه نگاه کوچولو بهشون میکردی و بعد هم سرت رو میچرخوندی یه طرف دیگه انگار میخواستی بگی که من اینها رو بلدم یه کتاب جدید بیارین) کتابهای جدید رو دوست داری وبا علاقه بهشون نگاه میکنی...  چند وقت دیگه اینها هم واست تکراری میشن... ...
26 اسفند 1390