مکالمه شبانه پدر و پسر
بابایی: آریا میای بغل من بخوابی آریا: بله بعد میری بغل بابا.. بابا: آریا دوست داری برات تخت بخرم؟؟ _ بله _ اگه دوشب بغل من بخوابی با هم میریم مغازه و یه تخت قشنگ برات میخرم و میذارم اتاقت تا شبها تنهایی بری اتاقت و بخوابی قند تو دلت آب میشه و میگی بابایی دوباره بگو... و بابا دوباره ماجرا رو برات تعریف میکنه و کلی هم هندونه زیر بغلت که پسرم مرد شده و میخواد تنها بخوابه... ولی بعد از یکی دو دقیقه میگی میخوام برم بلغ مامان و میای پیش خودم... این قضیه ادامه داشت تا اینکه چند شب پیش رفتی و کنار بابا خوابیدی و از اون شب به بعد شدی پسر بابا و هر چی هم بهت میگم بیا کنار من میگی نه میخوام بلغ بابا بخوابم... ...