آب بازی
روزجمعه رفتیم خونه خاله ٬مامان جون و بابا جون هم اونجا بودن برای نهار رفتیم بیرون یه جای قشنگ . یکی از دوستای خاله هم همراهمون بودن یه نی نی کوچولو داشتن "امیر علی" که شما همش اسباب بازیهاشو برمیداشتی چند بار هم میخواستی بغلش کنی. کنار مون یه جوی آب بود تو هم که قربونت برم عاشق آب و آب بازی هی رفتی تو آب و هرچی لباس برات برداشته بودم همه رو خیس کردی.تا عصر اونجا بودیم کلی واسه خودت شیطونی کردی شب هم برگشتیم خونه. دیروز عصر هم بابایی برای کا...