آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

مامانی و پسرش

پروژه از شیر گرفتن گل پسری

یکی دو ماهی میشه که قصد کردیم که شما رو از شیر بگیریم پس از تحقیق و تفحص زیاد مامانی در مورد اینکه چطوری اینکار رو انجام بدم که نه خودت اذیت بشی و نه مامانی... تصمیم گرفتم که برخلاف گفته اطرافیان که یهویی می می رو قطع کنم .... اینکار رو به تدریج و کم کم انجام بدم البته جا داره که همین جا از دوست خوبم مامانی روانشناس عزیز که با راهنماییهاشون خیلی خیلی بهم کمک کردن تشکر کنم. "مرسی مامانی" خلاصه دست به کار شدیم... اولش خیلی می ترسیدم آخه در حالت عادی هر دو ساعت یکبار از من تقاضای شیر میکنی و خیلی وقتها هم به دو ساعت نمیرسه (لپ کلام اینکه در طول روز همش در حال خوردن می می هستی) و هر جا کم میاری موقع بازی کردن ٫خواب و قتی...
23 بهمن 1391

یک . دو . سه .....

عزیزکم٫ چند روزه که شمردن یاد گرفتی من که عاشق شمردنتم ... هر جا هم که میریم از عمه گرفته تا خاله وبابا جون و مامان جون و... همه ازت میخوان که براشون بشماری ... حالا یا باید انگشتاتو بشماری یا اینکه باهات همبازی میشن که قایم باشک باهاشون بازی کنی تا به این بهونه واسشون بشماری تو هم که قربونت برم هیچ کسی رو ناامید نمیکنی مخصوصا اگه همبازیت بشن بدو میری یه گوشه اون چشای کوچولوت میگیری و شروع میکنی به شمردن اِک ٫دو ٫ته ٫ تا ٫ پَن ٫ تِش ٫ اَپ ٫هشت رو جا میذاری ٫ نُه ٫ ده ٫ یازده رو هم جا میذاری ٫ داددَه بعد هم میری میگردی تا پیداشون کنی البته با کمک بقیه کلی هم ذوق می کنی در ضمن امروز سومین دندون آسیا ت (فک پایین سم...
15 بهمن 1391

فرهنگ لغت آریا در19ماهگی

حیوانات از زبان پسرم: آپو   (هاپو) پیتی  (پیشی) داو  (گاو) اَردو   (خرگوش) بَب   (ببر) پَپَ  (پلنگ) توتور   (شتر) اُدا   (الاغ) دَک   (اردک) پاپا  (پاندا) ما (مار)   البته اسم این حیوونا و صداشون رو خیلی وقته که یاد گرفتی (سه چهار ماه قبل)من یادم رفته بود واست بنویسم اینم از صدای حیوونا هاپو  : ( آپ آپ ) پیشی : ( میو میو ) گاو : ( مو مو ) اردک : ( اُوا اُوا  " کواک کواک") مرغ : ( اُد اُ د "قد قد" ) خروس : ( اُلی لی لی " قوقولی" ) ببعی : ( بع بع ) چند روزه که داری غذ...
26 دی 1391

آریا شعر میخونه...

یه مدته که بهت شعر یاد میدم هنوز نمیتونی تنهایی شعر بخونی ولی همراه مامان بعضی کلماتشو تکرار می کنی مامان :یه توپ دارم آریا : تللییه ( قلقلیه) مامان : سرخ و سفید و آریا : آبییه میزنم زمین مامان : آریا : دودا ( کجا میره) تا همین جا بلدی یه شعر هم بابا واست میخونه: لی لی لی حوضک / لی لی لی حوضک / فیل اومد آب بخوره افتاد و دندونش شکست!!! ( بابایی این چه شعرییه !!!سراینده اش کیه؟!!!!) آریا با کمک بابا این شعر رو هم میخونه آریا : لی لی لی لی لی لی لی لی لی (یه عالمه میگی...) اوضه..../آب بابا : فیل اومد آب بخوره  (آریا : اوتاد ) افتاد و (آریا : دندون ) دندونش ( آریا : تتس ) شکست...
16 دی 1391

پسر18ماهه من..

دیروز همراه بابایی رفتیم و واکسنتو زدیم تا ظهرحالت خیلی خوب بود و لی کم کم بهانه گیریهات شروع شد همش پاتو میگرفتی و موقع راه رفتن هم مشکل داشتی قربونت برم پات درد میکرد. دیشب هم تب داشتی و نمیتونستی بخوابی امروز حالت بهتره پات درد میکنه ولی اصلا به روی خودت نمیاری و همش ورجه وورجه میکنی قربون این پسر برم .... فعلا چند سالی از شر واکسن راحت شدی!!!!!!!!! چند روزیه که داری روی کلمات جدید تمرکز میکنی.هر موقع که من یا بابایی یه کلمه جدید میگیم تو هم با خودت تکرارش میکنی و اونقدر حرفهاشو جابه جا میکنی تا بتونی یه جوری تلفظش کنی. خیلی از کلمه ها رو یاد گرفتی و ازشون استفاده میکنی مثلا: برو٬بیا٬ دیدی٬ پاشو و... ...
4 دی 1391